جدول جو
جدول جو

معنی ماز ورین - جستجوی لغت در جدول جو

ماز ورین
کاردک مخصوص برای بریدن شانه ی عسل
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مَءْ)
گماشتگان و کارگزاران و کارپردازان. (ناظم الاطباء). جمع واژۀ مأمور: و قیمت نامچه را مأمورین و ناظر بیوتات مهر نموده به صاحبجمعان سپارند. (تذکرهالملوک ص 10). محاسبۀ کل رعایا و مؤدیان بعد از تشخیص و تسعیر قوس هر سال که عمال و مأمورین موافق دستور معمول مشخص نموده باشند... (تذکرهالملوک ص 47). به اتفاق عمال و مأمورین بازدید روانۀ محال می گردد و علامت حاصل را در حضور عمال و مأمورین گرفته وزن می شود. (تذکرهالملوک ص 51)
لغت نامه دهخدا
گماشتگان و کارگزاران و کارپردازان، جمع مامور، بنگرید به مامور جمع مامور در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند) : هنوز برای هیچکس روشن نبود که چه شیر پاک خورده ای رفته بمامورین خبر داده بود که در آن خانه جنس قاچاق هست
فرهنگ لغت هوشیار
جمع ماجور، مزد یافتگان جمع ماجور در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
قطع کننده ی درخت
فرهنگ گویش مازندرانی
ابزار فلزی شبیه بیلچه که با آن عسل را از کندو خارج کنند یا
فرهنگ گویش مازندرانی
کسی که در انتهای صف وجین گران یا دروگران قرار داردافرادی
فرهنگ گویش مازندرانی
داس علف تراشی، نام مرتعی در آمل
فرهنگ گویش مازندرانی
از طرف مادر، نسبت خویشاوندی از طرف مادر داشتن، رضاعی
فرهنگ گویش مازندرانی